روزنه | ||
پسرم نمی دانم در این لحظه چه کنم .عطش تو مرا بدجور شرمنده کرده. هیچ نمی دانستم با تو اینگونه رفتار می کنند . پسرم به آنها نگاه کن ، ببین چگونه دارند به من می خندند. اما تو .... چرا اینگونه مرا با خنده هایت دلداری می دهی . پسرم می دانم که تو در آینده بسیار گره گشایی از این مردم می کنی . اینها همه بد نیستند . چون تو را و مرا نمیشناسند اینگونه رفتار می کنند . اینها فریب مال دنیا را خورده اند . اما حرمله او تیر انداز خوبی است و بسیار ماهر است . اشکال ما بزرگتر ها در این است که نمی دانیم هنر ارزشمندمان را در چه راهی به کار ببریم . کاش او این کار را با تو نمی کرد تا مورد ملامت دیگران قرار نمی گرفت . حرمله با این کارش خودش را تا ابد مورد نفرین دیگران قرار داد . پسرم دعا کن او نیز هدایت شود . هرچند با این کارش بعید می دانم حرفهای من بر او تاثیری داشته باشد . پسرم مصیبتت خیلی برایم سنگین است ، اما خدا دارد ما را می بیند کمکم کن تا روی پایم بایستم و در برابر مصیبتت صبور باشم و لرزه به اندامم نیفتد . عزیز دلم می دانی یاد چه کسی افتادم ؟ یاد پدربزرگ تو افتادم . آخر او هم همین حالت مرا داشت در هنگامی که می خواست مادر بزرگت فاطمه را دفن کند . یادم می آید او دو رکعت نماز خواند تا از خدا کمک بگیرد ، من هم همین کار را می کنم . تو هم مرا یاری کن و با لبخندد مادرت را هم آرام کن همانگونه که مرا آرام کردی . عزیزکم مردم دنیا قدر من و تو را بعدها خواهند فهمید و روزی میرسد پسرم مهدی انتقام تو را از این مردم بی رحم خواهد گرفت . حال آرام بخواب .لالا لالایی.........
[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 10:56 عصر ] [ روزنه ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |