سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزنه
 
قالب وبلاگ

شهید سید علی زمانی

شهید سید علی زمانی در یک خانواده ی مذهبی در شهر مقدس قم به دنیا آمد . دوران کودکی او با دوران انقلاب قرین شده بود و او نیز همراه پدر و مادر در راهپیمائی ها و تظاهرات ها شرکت میکرد و با امام خمینی قدس سره دورادور آشنا شد . اما به دلیل سن کمش نتوانست نقش زیادی در انقلاب داشته باشد .

بعد از پیروزی انقلاب سید علی که دوران کودکی را میگذراند ، پا در عرصه ی  علم و دانش نهاد و در مدرسه ای در نزدیکی خانه اش در نیروگاه قم مشغول به درس شد . مدتی از انقلاب نگذشته بود که دشمن بعثی عراق به کشورمان حمله کرد . از آنجا که اغلب مردمان آن زمان کشورمان به گفته ی بزرگانمان مقصر جنگ را انقلابیون میدانستند .

سید علی با همان سن کم خود عاشق امام و رزمندگان بود . او طبق گفته ی مادرش بسیار شجاع و دلسوز بود . به طوری که در همان دوران نوجوانی همراه بسیجیان جوان شبها برای پاسبانی از جان و مال مردم تا سپیده دم گشت می زد . مادرش میگوید : روزی به علی گفتم علی جان من غیر تو کسی ندارم چرا شبها میروی و منو تنها میزاری . به من گفت : مادر تو مرا داری و بابا هم با تو هست و تو با آرامش شبها میخوابی ، اما کسانی هستند که شوهرانشان در جبهه هستند و شبها چشم امیدشان به ما هست تا یک شب با آرامش بخوابند آیا تو راضی نیستی تا من و تو هم در این جنگ نقشی داشته باشیم .

  باز مادر سید علی زمانی میگوید : روزی با علی به حرم ححضرت معصومه رفتم دم درب حرم مرد نابینایی بود که در دستش کتابهای دعای کوچک داشت و می فروخت . علی رفت و خوراکی خرید و آورد به آن مرد داد . به من گفت : مامان ما چشم داریم و میتونیم از خودمون دفاع کنیم یا برای خودمان خرید کنیم ، اما این مرد چشم ندارد و باید ما به فکر او هم باشیم .

ای کاش برای ما دعا بنویسند

یک تذکره ی کرببلا بنویسند

ما حج که نرفته ایم اما کافی است

یک مرتبه حج فقرا بنویسند

کمکم کن 

 


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/7/27 ] [ 9:19 عصر ] [ روزنه ] [ نظرات () ]

پسرم نمی دانم در این لحظه چه کنم .عطش تو مرا بدجور شرمنده کرده. هیچ نمی دانستم با تو اینگونه رفتار می کنند .

پسرم به آنها نگاه کن ، ببین چگونه دارند به من می خندند. اما تو .... چرا اینگونه مرا با خنده هایت دلداری می دهی .

پسرم می دانم که تو در آینده بسیار گره گشایی از این مردم می کنی . اینها همه بد نیستند . چون تو را و مرا نمیشناسند اینگونه رفتار می کنند . اینها فریب مال دنیا را خورده اند .

اما حرمله او تیر انداز خوبی است و بسیار ماهر است . اشکال ما بزرگتر ها در این است که نمی دانیم هنر ارزشمندمان را در چه راهی به کار ببریم . کاش او این کار را با تو نمی کرد تا مورد ملامت دیگران قرار نمی گرفت . حرمله با این کارش خودش را تا ابد مورد نفرین دیگران قرار داد .

پسرم دعا کن او نیز هدایت شود . هرچند با این کارش بعید می دانم حرفهای من بر او تاثیری داشته باشد .

پسرم مصیبتت خیلی برایم سنگین است ، اما خدا دارد ما را می بیند کمکم کن تا روی پایم بایستم و در برابر مصیبتت صبور باشم و لرزه به اندامم نیفتد .

عزیز دلم می دانی یاد چه کسی افتادم ؟ یاد پدربزرگ تو افتادم . آخر او هم همین حالت مرا داشت در هنگامی که می خواست مادر بزرگت فاطمه را دفن کند . یادم می آید او دو رکعت نماز خواند تا از خدا کمک بگیرد ، من هم همین کار را می کنم . تو هم مرا یاری کن و با لبخندد مادرت را هم  آرام کن همانگونه که مرا آرام کردی .

عزیزکم مردم دنیا قدر من و تو را بعدها خواهند فهمید و روزی میرسد پسرم مهدی انتقام تو را از این مردم بی رحم خواهد گرفت . حال آرام بخواب .لالا لالایی.........  درد دل تنهاترین پدر

 


[ دوشنبه 92/9/4 ] [ 10:56 عصر ] [ روزنه ] [ نظرات () ]

یک روز در شادمانی و مهربانی ، به هزار سال زندگی در رنج و سختی می ارزد . پس هر روزتان را با مهربانی و شادی هزار ساله کنید..

زندگیتان را با لبخند زیبا کنید


[ پنج شنبه 92/8/9 ] [ 11:0 صبح ] [ روزنه ] [ نظرات () ]

درازای زندگی ، در بخشندگی و مهربانی است. 

 

بیا تا حبابهای پوچ  بد بینی  و بی اعتمادی و ناسازگاری اخلاقی را با خوشحالی بترکانیم تا کمی بهشیطان بخندیم و شاد باشیم .

 

 

 

 

شادی به همین راحتی بدست می آید


[ پنج شنبه 92/8/9 ] [ 8:0 صبح ] [ روزنه ] [ نظرات () ]

وقتی  که یک شقایق  از خار شکوه میکرد

 از باغبان گلایه با یار شکوه میکرد 

وقتی که دشت و صحرا بی روح و بی صفا بود 

از ناملایمی ها صد بار شکوه میکرد

وقتی که یک کشاورز بی نان و بی غذا بود 

از درد دلهای او غمخوار شکوه می کرد 

وقتی که نور دلها کم سو و در قفس بود 

از شدت ضعیفی چون نار شکوه می کرد

 وقتی که ظلم بی حد چون عدل جلوه می کرد

مظلوم غریب و خاموش سردار شکوه میکرد 

فریاد یا لثارات از یک وطن بلند شد

از ظلم و جور و خون و خونخوار شکوه میکرد

آمد امام امت نور از قفس رها کرد 

رفت از وطن شقاوت بد کار شکوه میکرد 

روحت شاد اماما 

 

 

 لبیک یا امام

 

 

شعر از خودم 


[ پنج شنبه 92/8/9 ] [ 12:0 صبح ] [ روزنه ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

عکس شهید سید علی زمانی
موضوعات وب
لینک های ویژه
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 17085